جوانان ارجمند! در گذشتههای نه چندان دور شهر ما فاقد همهگونه وسایل لازم برای تحصیل و فراگیری صنعت و هنر بود. علم تنها منحصر به چند کتاب دبیرستانی بود که از چاپ آنها نیز سالها میگذشت. مطالب آنها بسیار ابتدائی و وسیلۀ فراگیری آنها فقط حافظه بود. آزمایشگاه نبود. کتاب نبود. کتابخانه نبود. روزنامه و مجله نبود. رادیو و تلویزیون هنوز به کشور ما نیامده بود!... من در تمام دوران تحصیل، حتی برای یکبار هم کاغذ "تونسل" را ندیده و اثر آسید و باز را در رنگ آن مشاهده نکردهام! ولی خواص آسیدها و بازها و فرمولهای ترکیبات شیمیائی آنها را اکنون نیز در حافظه دارم. در فیزیک فقط یکبار میلۀ آهنی را دیدهام که طول آن بر اثر حرارت افزایش یافته است!... در چنین شرایطی بود که استعدادها خفه میشد. هوش و فراست کارآئی خود را از دست میداد و جوانان مستعد، سرخورده از تحصیل علم، برای تأمین معاش به بازار کار روی میآوردند، شاگرد بقال میشدند. پادوی بزّاز می گشتند. برای استفاده از نیروی بازو، پتکزن آهنگر میشدند. سیبزمینی پخته و لبو میفروختند و ... اگر برای یکی دو تن از آنان امکان شکستن این دایرۀ تنگ و رفتن بجاهائی که مجهز به وسایل لازم بود، فراهم میشد، آن استعدادها گل میکرد و دکتر اعتماد و ... ها بوجود میآمد!ءنسل پیشین شما، که همسن و سالها و همدورههای من بودند، زندگی را در ناکامی گذرانید زیرا با فقدان هرگونه وسایل رفاه اقتصادی تن به تلاش و زحمت داد ولی بیاثر نبود وسایل نتوانست بجائی برسد و برای بشریت و حتی جامعۀ کوچک خود مثمرثمری بشود. اکنون دوران شما رسیده است و بحمدالله همهگونه وسایل برای شما آماده است. کتاب دارید. کتابخانه دارید. معلمان باسواد دارید. آزمایشگاه دارید. اخبار پیشرفتهای علمی جهان را ساعت به ساعت از رادیوها و تلویزیونها بدست میآورید و خلاصه نعمت از هر طرف بشما روی آورده است. اگر گرسنه بمانید این از خود شما خواهد بود! درس خواندن و مطلب فراگرفتن کار سخت و پرزحمتی است ولی بدانید که خلقت مثل یک قانون مسلم مقرر داشته است که انسانها لااقل برای یکدوره از زندگی باید متحمل سختی و زحمت باشند. اگر این کار در سنین جوانی صورت گیرد آدمی هم توان جسمی و هم قدرت فکری برای قبول آن دارد. ولی وای بر آنکه این دوره را به بطالت بگذراند و در آخر عمر گرفتار سختی گردد که امکان هر تلاشی از او گرفته میشود!... من در جوانی خوب میدویدم. پلهها را سه تا یکی بالا میرفتم ... حافظه و نیروی فکری قوی داشتم و بیشتر درسها را در کلاس و از زبان معلم فرا میگرفتم و ... ولی حالا توان دو قدم تند رفتن ندارم. پلهها را به زحمت یکی یکی بالا میروم. برای حفظ یک سطر شعر و یا درک یک نوشتۀ علمی زحمت فکری زیادی میکشم ... اگر آدمی دوران مستعد جوانی را با راحتطلبی، بیکارگی و خوشگذرانی سپری سازد در چنین شرایطی چه باید بکند؟ء نور دیدگان عزیز! جهان به سرعت در حال تحول است. نویافتههای علمی در گذشته در سال و ماه صورت می گرفت، اکنون ساعتی شده است. در دانشگاههای بزرگ جهان غالبأ جزوه جای کتاب را گرفته است زیرا تا استادی دانستههای خود را بصورت کتابی درآورد مطالب آن با یافتههای جدید کهنه میشود! بپا خیزید. تلاش کنید. وقت میگذرد. کشور ما از قافلههای علمی فاصلۀ زیادی دارد. برای از بین بردن آن خانواده، شهر، استان و مملکت به شما چشم دوختهاند. باید به آنها پاسخ شایسته بدهید! توصیۀ من به شما این است که پیش از هر چیز به فراگرفتن یکی دو زبان مهم خارجی همت گمارید و آنها را، نه برای نمره آوردن در امتحان، بلکه برای استفاده از کتابها فرا گیرید. تا میتوانید از راه مطالعه از آخرین دستآوردهای علمی و فنی و هنری، که هر روز در مجلات و نشریات گوناگون در دسترس علاقمندان قرار میگیرد، اطلاعات لازم بدست آورید. از یافتهها و نظریات جدید آگاه شوید. رموز گوناگون حیات و اسرار خلقت را تا آنجا که کشف شده، بدرستی دریابید و از مجموع آنها برای کشف رابطههای جدید تلاش کنید زیرا "علم عبارت است از کشف روابط ثابت بین امور." تلاش کنید که با کتاب و مجله و نشریات علمی انس بگیرید. از خواندن خسته نشوید. این کار سخت است ولی بزودی عادت میشود. به تجربه و تکنولوژی توجه خاص مبذول دارید. بهمیاری علمی با دوستان تمایل نشان دهید و در آزمایشگاههای کوچک شهرمان، که انشاءالله به خاطر استان شدن و وجود چهار دانشگاه در اردبیل توسعه خواهد یافت، دست همکاری بهم بدهید و با آزمایشهای گوناگون حیطۀ فکری خود را وسیعتر سازید. کمروئی را کنار بگذارید. به شخصیت و دانش خود ارزش و اعتبار بدهید. جسور باشید و در پرتو منطق صحیح از خجالت بیجهت پرهیز کنید. به اردبیلی بودن خود افتخار کنید زیرا خداوند متعال استعدادات مهمی در نهاد جوانان این دیار نهاده و هوش و ذکاوت فوقالعادهای به آنان ارزانی داشته است. توکل بر خدا کنید و بر تلاش خود بیافزائید. خدای بزرگ نیز همواره یاور شما خواهد بود.ء استکهلم: دی ماه 1372
|
سردبیر محترم مجلۀ "تماشای زندگی" از من خواسته است یادداشتی برای درج در آن مجله تقدیم دارم. بهتر آن دیدم که اینبار با جوانان ارجمند اردبیل سخن گویم و از این راه شش هزار کیلومتری سلامها و درودهای خود را به حضور آنان ایفاد دارم و از خدای بزرگ برای همۀ آنها تن و روح سالم و عاقبت خوشی مسئلت نمایم. آنها امیدهای ما هستند، امیدهای شهر و ولایت و استان و کشور و بیک دید وسیعتر، امیدهای بشریت!ءنفرمائید مبالغه کردم و سخن به گزاف گفتم و نگوئید اردبیل کجا و بشریت کجا! جوانان اردبیل کجا و امیدهای جهانی کجا! صادقانه میگویم که مبالغه نکردهام و سخن بیمایه نگفتهام. آنان با استعدادی که خداوند متعال در وجودشان نهاده و هوش و ذکاوت و پویائیایکه بر آنها ارزانی داشته، اگر اراده کنند و سختیها را، که متناسب با هر کار جزو ذاتی آن کار است، متحمل شوند، بدون تردید انسانهای بزرگی خواهند بود که بشریت به وجود آنها مباهات کند و همچون ستارگان پر نور آسمان سعادت بشر را درخشان خواهند ساخت. مگر آنهمه دانشمندان، مخترعین، مکتشفین، صنعتگران و هنرمندان، که نامشان زینتبخش دائرةالمعارفهاست در اول انسانهائی مانند جوانان ما نبودند؟ و حتی برخی از نامداران آنها در ابتدا رغبتی به علم و دانش نشان نمیدادند. ولی چگونه راه صحیح یافتند و توانستند در بین انسانها مقام و منزلتی بدست آورند؟!...ء من در باب هوش و استعداد اردبیلیان بررسیهائی دارم و زمینۀ ذهنی آنها را برای چنین رشد و پیشرفتی بسیار مساعد میدانم. این کمبود امکانات بود که در گذشته مجال از قوه به فعل درآمدن بدان استعدادها نداده و جوانان ما را در راه تلاش برای معاش به طرق دیگری سوق داده است من هنوز هم آن گفتۀ دکتر اعتماد را بخاطر دارم که از یک اردبیلی، پسر یک بقال در کوچۀ میرزا بخشعلی (اردبیل) نام برد و گفت "کنگرۀ آمریکا به او اجازۀ خروج از آن کشور را نمیدهد زیرا او برترین دانشمند متخصص مواد غذائی و تغذیه در جهان شده است."ء خود این آقای دکتر اعتماد هم یک اردبیلی است. پدر یا عمویش در آن ایام که من جوان بودم واسطۀ بین تجار و بانک ملی اردبیل بود. و بانوان مسنی که در آنزمان در مدرسه پوراندخت درس میخواندهاند خانم درخشندۀ اعتماد معلم خیاطی و کارهای دستی را بخاطر دارند. چند سالی قبل از انقلاب 1357، تلویزیون ایران یک دانشمند ایرانی را که از آمریکا آمده و از شخصیتهای والامقام سازمان "ناسا" (یعنی سازمانی که در آمریکا ماهواره میسازد و به فضا میفرستد) بود به نام دکتر اعتماد به تماشاگرانش معرفی کرد. وقتی چهرۀ او را در تلویزیون دیدم شناختم که این همان آقای اعتمادی است که در اردبیل، در کوچۀ ارمنستان، در همسایگی منزل خواهر من خانه داشت و من در کودکی هر وقت به خانۀ خواهرم میرفتم با او بازی میکردم. سراغش را گرفتم و بالاخره در دانشگاه صنعتی آریامهر تهران (دانشگاه صنعتی شریف امروزی) بدیدنش رفتم. این خصلت زشت بعضی از اردبیلیان است (و خدا این خصلت ناستوده و رنج آور را از آنها بگیرد) که وقتی به مقامی میرسند از اینکه اردبیلی گفته شوند احتراز میجویند و حتی گاهی آنرا انکار میکنند. او هم ابتدا خود را "مشهدی" خواند و وقتی من نشانیهائی از آن بازیها به او دادم بالاخره قبول کرد که اردبیلی است ولی از شش سالگی به مشهد رفته و در آنجا بزرگ شده است. کم کم آن روحیۀ نفی ولایت از بین رفت و او از استعداد کمنظیر اردبیلیان سخن راند و دربارۀ خودش گفت: "من سرمهندس کارخانهای هستم که هفتاد درصد وسایل ماهوارۀ "آپولو" را میسازد. خروج من از آمریکا به خاطر این شغل مهم ممنوع است. شاه شخصأ از رئیسجمهوری آمریکا خواسته بود که برای دو ماه مسافرت به ایران و سخنرانی علمی در دانشگاهها به من اجازه بدهد. رئیسجمهوری، درخواست شاه ایران را به کنگره منعکس نمود و کنگره هم با خروج من در آن مدت موافقت کرد." دکتر اعتماد آنگاه از آن اردبیلی مقیم آمریکا که متخصص مواد غذائی است یاد کرد و افزود: "او چنان موقعیتی در آمریکا دارد که کنگره هم با خروج وی موافقت نمیکند".ء من این داستان را برای آن آوردم که شاهدی بر عرایضم باشد و نشان دهد که خداوند متعال در نهاد یک جوان از کوچۀ ارمنستان اردبیل چنان استعدادی به ودیعت نهاده که در عالیترین مرکز تکنیک و دانش فضائی عالم، دارای چنان مقام برجستهای شده است و یا به فرزند یک بقال در کوچۀ میرزا بخشعلی چنان هوش و فراستی ارزانی داشته که به خاطر علم و دانشش کنگرۀ آمریکا خروج یکی دو ماهه او را نیز از آن کشور تحمل نمیکند. تنها این دو تن نیستند که از اردبیل برخاستهاند. تعداد بسیار زیادی دانشمند اردبیلی هم اکنون در داخل کشور و نقاط مختلف جهان، در مقامات ارزندۀ علمی و صنعتی و پزشکی و مهندسی و ... اشتغال دارند و مایۀ امید انسانها هستند.ء |