کسان او چند روز بعد آنها را با کسر چند قران از قیمت اصلی به کتاب فروشی "خیر" در اردبیل فروختند و از بهای آن یک دست لباس رسمی دبیرستان، که از پارچهای بنام کازرونی دوخته میشد، و کفش و کلاه برای وی خریداری کردند.ء
آقای صفری دورۀ اول متوسطه را نیز در دبیرستان تدین گذرانید و چون بالاتر از آن کلاس درسی در مدارس اردبیل نبود، لاجرم برای ادامۀ تحصیل عازم تبریز شد و در دانشسرای مقدماتی ثبت نام کرد. تحصیل وی در آن دانشسرا در خرداد ماه 1318 پایان یافت و او که در این دوره از تحصیلات نیز حائز رتبۀ اول بود علاوه بر دیپلم آن مدرسه، بأخذ یک قطعه مدال علمی از طرف وزارت فرهنگ نائل آمد و با حکم آن وزارت به عنوان دبیر دبیرستان "پوراندخت" اردبیل از 16 شهریور 1318 به استخدام رسمی دولت درآمد و دو سال در آن دبیرستان تدریس کرد. با پیش آمدن شهریور 1320 وی بمدیریت "مدرسۀ سعدی" اردبیل انتخاب شد.ء
در آذرماه 1322 به فکر تأمین موجبات شغل بهتر به تهران رفت و بسمت نظامت "دبستان ثریای" پایتخت مشغول خدمت گردید. همزمان مطالب درسی سال ششم متوسطۀ ادبی را مطالعه نموده و در سال هزار و سیصد و بیست و چهار با اخذ دیپلم کامل متوسطه و قبولی در امتحانات ورودی دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران در آن دانشکده ثبت نام کرد.ء
در سال 1325 دولت قانونی از مجلس گذرانید که بموجب آن سالانه سی نفر از فارغالتحصیلان دانشسرای مقدماتی که دارای دیپلم کامل متوسطه و پنج سال سابقۀ خدمت در فرهنگ باشند و در امتحان ورودی خاصی، که دانشسرای عالی ترتیب میدهد، پذیرفته گردند میتوانند بجای خدمت به ادامۀ تحصیل در آن دانشسرا به پردازند و حقوق و مزایای خود را کماکان دریافت دارند.
آقای صفری در مهرماه هزار و سیصد و بیست و پنج اولین نفر نخستین دورۀ اجرای این قانون گردید و تحصیل در رشتۀ فلسفه و علوم تربیتی جانشین خدمت در مدارس شد. او در سال یکهزار و سیصد و بیست و هفت از دانشکدۀ حقوق و سال بعد از دانشسرای عالی فراغت تحصیل یافت و با عنوان معاونت ادارۀ فرهنگ به زادگاه خود بازگشت.ء
بابا صفری در دهم مهرماه 1299 خورشیدی در خانوادهای کم درآمد در اردبیل چشم به جهان گشود. پدرش که عبدالعظیم نام داشت در "بادکوبه و "حاجی ترخان"تجارتخانه داشته و قبل از انقلاب 1917 روسیه از عرضه کنندگان و فروشندگان کالای ایرانی در بازار مکارۀ "نیژنه" و "نووگراد" بوده است. ولی با پیش آمد مذکور او نیز مثل تجار دیگر همۀ دارائیهای خود را از دست داده و با یک عبای کهنه و لباس مندرس خود را به اردبیل رسانیده است. این ایام مصادف با جنگ جهانی اول بود و در ایران، به ویژه در اردبیل، هیچگونه داد و ستد بازرگانی صورت نمیگرفت و تأمین معاش خانوادههای کسانی مثل او، از طریق پساندازهای محدود و آنگاه فروش اثاثیۀ منزل ممکن میشد که آن هم به سبب کثرت عرضه و کمبود تقاضا به کمترین بهای ممکن فروخته میشد و گرهی از کارها نمیگشود
شش ساله بود که بمکتب رفت. مکتبدار بانوی مهربانی بود که به "ربابه آخوندباجی" شهرت داشت. در آنجا الفبا و قسمتی از "عمجزو" را فرا گرفت. آنگاه در مکتبخانۀ مرحوم آخوند "ملا محسن خوشنویس" بخواندن قرآن و نوشتن خط و فراگیری برخی کتابهای سادۀ فارسی پرداخت. در فروردین یکهزار و سیصد و نه شمسی برای ادامۀ تحصیل به مدرسۀ تدین رفت و او را روی نیمکتی در کنار پنجرۀ کلاس دوم جای دادند
رسم مدرسۀ تدین این بود که در اواخر خرداد یا اوایل تیرماه، همۀ شاگردان را در حیاط مدرسه جمع کرده کارنامه یا نتیجۀ امتحانات آنها را میدادند. در این مراسم غالبأ اولیاء دانشآموزان نیز شرکت مینمودند. آقای تدین در آن روز به شاگردان رتبۀ اول، دوم و سوم هر کلاس جایزۀ متناسبی به اسم پری" میداد. آقای صفری نیز که رتبۀ سوم کلاس دوم شده بود یک عدد مداد مخصوص، که آنروزها با نقش عکس رضا شاه در روی لولۀ فلزی آن به بازار آمده بود، جایزه دریافت کرد. در سالهای بعد که او شاگرد اول میشد آقای تدین کتابهای درسی سال بعد را بدو پری میداد. پری یا جایزهای که آقای تدین پس از پایان امتحانات نهائی کلاس ششم ابتدائی به او داد گرانبهاتر بود زیرا او در امتحانات کتبی آن دوره، که با سؤالات واحد و در زمان واحد در تمام آذربایجان صورت گرفت، در بین همۀ شاگردان مدارس این ایالت حائز رتبۀ اول شده بود. این جایزه عبارت از یک دوره لغتنامۀ دوجلدی به نام "فرهنگ نوبهار" بود و به قیمت بیست تومان فروخته میشد
سال 1332 شهرداری را ترک نمود بیش از
ده ملیون ریال در صندوق آن سازمان موجودی بجای گذاشت. او در جواب دوستانی که قبول این پست را مصلحت نمیدانستند میگفت "من یک معلمم وکلاس درس من امروز بزرگ شده و بوسعت شهر اردبیل درآمده است. امیدوارم با خدمات صادقانه ام همشهریانم را متوجه وظایف شهرداری و اجتماعی آنان گردانم و اذهان خفته را بیدار و روحیات سرخوردۀ آنها را بحرکت درآورم".ء
گرچه مدت خدمتش در این مقام نه ماه بیشتر طول نکشید، و علیرغم آنکه پنجماه آن نیز زمستان سخت بود، بکارهای عمرانی زیادی توفیق یافت. آقای صفری بعد از برکنار شدن از مقام شهرداری به همان دوستان میگفت که "من خدا را شاکرم که با آنکه ساعات درس این کلاس بسیار
کوتاه شد ولی در جامعۀ آمادۀ اردبیل تحول عظیمی بوجود آورد که اساس اقدامات اجتماعی بعد از آن قرار گرفت".ء
براستی هم مدت
این کلاس خیلی کوتاه شد زیرا دولتین انگلیس و آمریکا در 28 مرداد 1332 طرح کودتای منحوس علیه ایران را به اجرا درآوردند. دولت ملی آقای دکتر مصدق سقوط کرد و طرفداران آن تحت تعقیب قرار گرفتند. در اردبیل حکومت نظامی اعلام شد و آقای صفری مجبور به اختفا گردید. یک هفته بعد از طرف استاندار آذربایجان احضار شد ولی چون اوضاع و احوال را برای ادامۀ خدمت مساعد نیافت به تهران رفت و در وزارت فرهنگ به ادامۀ خدمت پرداخت.ء
در سالهای بعد آقای صفری از طرف وزارت فرهنگ برای چهار مأموریت مطالعه و تحصیل انتخاب شد که یکسال آن برای طی دورۀ فوق لیسانس علوم اداری دانشگاه تهران، ششماه مطالعه در علوم اداری و تربیتی در کشور ایتالیا، دو ماه جهت طی دورۀ عالی مدیریت و روشهای اداری، که اصل چهار معروف آمریکا برای توسعۀ اطلاعات مدیران کشوری ایران ترتیب داده بود، و بالاخره یکسال تحصیل در رشتۀ عالی شهرداری، که از طرف دانشگاه کالیفرنیای جنوبی آمریکا در دانشکدۀ علوم اداری دانشگاه تهران دایر شده بود، بود.ء
آقای صفری بعد از 18 ماه اشتغال در مقام معاونت فرهنگ اردبیل در فروردین 1330 بتهران منتقل گردید و از سال تحصیلی بعد بریاست "دبیرستان ابوریحان بیرونی"، که یکی از پانزده دبیرستان موجود در پایتخت بود، منصوب شد
با بروی کار آمدن حکومت ملی آقای دکتر مصدق بارقۀ امیدی از آزادیها در جوامع و شهرها جرقه زد و ملت در امور جامعه امکان اظهار نظر یافت. مردم اردبیل هم بخاطر عملکردها و حسن خدمات گذشته، بابا صفری را به نامزدی شهرداری شهرشان انتخاب و به انجمن شهر معرفی کرده و سعی وافی نمودند تا او به این مهم نائل آید.ء
خود او در این مورد میگفت "در دهۀ دوم آبانماه هزار و سیصد و سی و یک به همراهی آقایانی که برای بردن من به اردبیل به تهران آمده بودند روانۀ آن شهر شدم. تقریبأ دو ساعت به غروب مانده در قریۀ نیر، واقع در شش فرسخی شهر، با جمع زیادی از مردم که به استقبال ما آمده بودند مواجه شدیم. بعد از قرائت خطابه و خیرمقدم به سوی شهر حرکت کردیم و از فردای همان روز خدمت به همشهریان عزیز را آغاز کردم.ء
اولین کار من در شغل جدید تغییر در برنامۀ نظافتچیان و نظافت شهر، آن قسمت از وظیفۀ شهرداری که در دید اول بچشم میخورد، بود. بدین طریق که کوچه های شهر را بطور مساوی بین نظافتچیان شهرداری تقسیم کرده و از آنها خواستم که بهر طریق منطقۀ خود را تمیز نگاه دارند و همزمان با داشتن تماس مستقیم با مردم محلۀ خود، خواسته های آنان را از طریق سرپرست خود به اطلاع مسئولین دوایر برسانند و تا اخذ نتیجه پیگیری نمایند. مسئولین سازمان مرکزی نیز موظف گشتند که ظرف 24 ساعت بدان خواسته ها رسیدگی و اقدام نمایند. بدین طریق رفتگر شهرداری در جامعه حرمت و شخصیت تازه ای یافت".ء
بابا صفری خدمت خود را در آن سازمان که موجودی صندوقش فقط سه ریال و هفتاد و پنج دینار و در مقابل مبالغ زیادی بدهکاری بود آغاز کرد و روزی که بر اثر کودتای بیست و هشت مرداد
پس از انقلاب و تصویب قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی در سال 1358، زمان تشکیل مجلس شورا فرا رسید و مردم اردبیل مثل دوران حکومت ملی آقای دکتر مصدق به فعالیت برخاسته و از طریق نامه و تلفنی از ایشان درخواست کردند که خود را نامزد نماید
در این راستا باز کسانی به تهران آمده و با اصرار ایشان را به اردبیل برده و برای وی و دو تن از دوستانشان ستاد انتخاباتی تشکیل داده و با یک دنیا علاقه به تبلیغات پرداختند. در مبارزات انتخاباتی قبل از انقلاب، شهرستان اردبیل به سه حوزۀ بخش نمین، بخش نیر و خود شهر تقسیم میشد و هر کدام یک نفر نماینده داشت اما در این دوره از انتخابات برای کل شهرستان سه نماینده در نظر گرفته شده بود. با عنایت به اینکه جمعیت دو بخش نیر و نمین سه برابر شهرنشینان بود، رأی مردم شهر در اقلیت قرار گرفت و بابا صفری با کسب بیش از 27 هزار رأی از ورود به مجلس باز ماند
بابا صفری سرانجام در ساعت هشت و ده دقیقۀ بامداد بیست و سوم تیرماه 1382 خورشیدی برابر چهاردهم ماه ژوئیۀ 2003 میلادی، بعد از دوران کوتاهی بیماری قلبی کلیوی، در بیمارستان "سانکت یوران"، یکی از بیمارستانهای استکهلم پایتخت سوئد، چشم از جهان فروبست. پیکر او مطابق وصیتش به زادگاهش اردبیل منتقل و به صلاحدید مسئولین کمیتۀ برگزاری مراسم تدفین، در مزار شمارۀ یک قطعۀ مفاخر آرامستان بهشت زهرای آن شهر به خاک سپرده شد. در مراسم خاکسپاری وی که به پدر تاریخ اردبیل ملقب شده جمعی از مسئولین، شخصیتهای استان و آحاد جمیعی از اهالی اردبیل شرکت داشتند
بابا صفری در سال 1329 شمسی ازدواج کرده و حاصل این ازدواج سه پسر و یک دختر میباشد که همگی تحصیلات عالی دانشگاهی دارند. فرزند بزرگ او، با تحصیلات در رشتۀ اقتصاد و علوم اداری، در خدمت دولت است و در تهران اقامت دارد و سه فرزند دیگر در اروپا به کار و زندگانی مشغولند. ازاینرو وی و همسرش گاهی در ایران در کنار این فرزند وگاهی در اروپا در مجاورت فرزندان دیگر بسر میبردند
در پاسخ سؤال در بابت دیدگاهش در مورد گذشته ها بابا صفری میگفت "در ایران موفقیتها جز برای طبقۀ بخصوص همواره با سختی و مشکلاتی همراه است. منهم در گذشته های خود از آنها برکنار نبوده ام ولی از آنجا که من در تمام دوران خدمت و کارهائی که انجام داده ام نه این و نه آن بلکه همواره نفس خدمت و رضای الهی را در نظر گرفته ام، بلطف خدا بر همۀ مشکلات فائق آمده ام. من با این زمینۀ ذهنی از تمام آنات و لحظات گذشتۀ حیات خویش احساس وجد و خشنودی مینمایم. خوشوقتم که بهیچوجه و در هیچ شرایطی از جادۀ راستی و درستی پا بیرون نگذاشته ام و مهمتر از آن دربارۀ هیچکس، از دوست و دشمن، اندیشۀ بد و نابجا نداشته ام. خود را همواره فردی از تودۀ مردم پنداشته ام. نوکر پول و مقام نگشته ام. امید آنکه خدای بزرگ نیز از خطاهای دانسته و نادانسته ام در گذرد که او بخشایندۀ مهربان است
آخرین خدمات اداری آقای صفری معاونت سازمان اوقاف کشور بود که بمدت هفده سال طول کشید. خود او میگفت "این توفیق الهی بود که در این مدت موفق به ایجاد نظم و نظامی در وضع درهم ریختۀ موقوفات کشور گشتم و با تنظیم و به تصویب رساندن قوانین و مقررات جدید از بهدر رفتن و در واقع غارت این سرمایۀ عظیم خیرات عمومی، که بعد از نفت بزرگترین سرمایۀ کشور میباشد، جلوگیری کردم.
در دوران ریاست آقای دکتر آزمون در سازمان اوقاف در 1351 خورشیدی، پادشاه ایران با پیشنهاد اینجانب در مورد سرپرستی ادارۀ حج توسط این سازمان موافقت کرد و آقای دکتر آزمون انجام این امر را به من محول نمود. من که در سفر حج پیشین خود از مشکلات کار و کاستیهای این اردوکشی بزرگ دینی آگاهی داشتم این سفر زیارتی را به نحو شایستهای ترتیب دادم. بدین معنی که پس از ثبت نام حجاج در مساجد شهرهای خود، آنها در کاروانهائی قرار گرفته و با سرپرستی یک "حملهدار" با نظم و ترتیب به محل اقامت از پیش تعیین شدۀ خود در هتلهای مکه و مدینه پرواز میکردند.
برای آنها چمدانهای مخصوصی با طرح پرچم سه رنگ ایران تهیه میگردید تا در فرودگاه شلوغ و در هم ریختۀ آن روز جده، از چمدانهای زوار دیگر کشورها شناخته شده و گم نگردد. آشپزی کاروان را همراهی میکرد تا غذای حجاج با طعم و مزۀ آشپزخانۀ ایران باشد. یک روحانی به همراه هر کاروان بود تا حجاج را در ترتیب انجام مناسک حج آگاه نموده و به سایر سؤالات شرعی آنها پاسخ دهد. گذشته از پزشک همراه هر کاروان، تیمهای پزشکی در کل مناسک آمادۀ خدمت بودند تا سلامت کامل حجاج تضمین گردد. به هر روی این کاروانها به قدری مرتب و منظم بودند که تلویزیون انگلستان و برخی کشورهای دیگر گزارشهائی از آنها تهیه و پخش کردند. این تشکیلات به قدری در مراسم حج شلوغ و در هم آن روز عربستان چشمگیر بود که سفرای اکثر ممالک اسلامی از طریق سفارت ایران برنامۀ تدارک چنین کاروانهای منظم و آبرومند را از سازمان اوقاف ایران خواستار شدند".ء
بابا صفری در مأموریتهای اداری خود به عربستان دو مرتبه افتخار یافت در مراسم غبارروبی داخل خانۀ خدا توسط پادشاه آن کشور شرکت داشته باشد
بابا صفری در آخر بهمن ماه 1356 پس از مراجعت از مأموریتی که برای حسن اجرای برنامۀ سفر زائران ایرانی در عتبات عالیات در کشور عراق داشت، در خواست بازنشستگی کرد و پس از کوشش زیاد سرانجام از اول اردیبهشت ماه 1357 از خدمت دولت مرخص و از اول شهریورماه آنسال در ردیف بازنشستگان کشوری قرار گرفت
در سومین روز بازنشستگی پس از اعلام موافقت با درخواست "بانک اعتبارات و اصناف"، بابا صفری به سمت معاونت ادارۀ ساختمان بانک مزبور به مهندسین و کارپردازان پروژۀ یک ملیارد تومانی احداث یک شهرک مسکونی برای کارگران در حومۀ اصفهان معرفی شد. تصمیم بر آن بود که به محض دریافت موافقتنامۀ استانداری، کارهای ساختمانی آغاز گردد. اما این امر با شدت گرفتن انقلاب راکد ماند